پنجره های مه گرفته دلتنگی راکنار میزنم و به اسمان بارانی خیره میشوم اه باران همان که تجلی
هزاران هزار خاطره در روز عشق است باران؛ من عاشق چک چک قطره های تو هستم من عاشق ان
هنگامم که من و معشوقم زیر تو دستدر دست هم خیس خیس شویم و در شرشر باران در کوچه پس
کوچه های دلتنگی و انتظارقدم بزنیم هر جا رویم معشوقان را بینیم که در کنار دلداده خود از ان روز
احساسی غرق در شادیند
برای هم از عشق بگویم و از درددوری کنیم شکی نیست که ان روز ثانیه ها زودتر از همیشه درگذرند
ومیرویم و میرویم و میرویم
از ان کوه به این کوه از ان رودبه این رود و ما چنان در لذت باهم بودنیم که نمیبینم باران احساسیمان
کوله بارش را بست و خورشید تابانامد اری ان روز یک بار دیگر خاطره ای بانام روز بارانی در دفتر
خاطراتم حک شد
امروز برایتان تا در توان دارم ازباران و عشق دل انگیزش میگویم به خاطر بسپار زندگی با عشق زیباست
و بی عشق رویاست و در بهترین جمله زندگی بی عشق حصاری است که غم ها میله های ان
حصارند و تو گرفتار انی
من امروز و امشب کوله بار درد رامیبندم غرق در شگفتی باران میشوم میروم و پشت پنجره تنهایی ها